love
وقتی تو نیستی ؛
رنگ دریا را دوست ندارم،
شب به پایان می رسد ،
شب را نیز دوست ندارم؛
از لا به لای مریم های خفته
با فانوسی کم سو راهی
به سویت می جویم و تو نیستی،
نیستی تا ببینی که چقدر امشب
آسمان زیباتر است اما این آسمان
را نیز دوست ندارم.
برای خواندن ادامش به ادامه مطلب برو
ادامه مطلب


1- دو تا از این رنگا که با هم جورترن انتخاب کن
زرد-آبی-قرمز-سیاه
2- به نظر تو کدوم یکی از کلمات زیر منو توصیف میکنه؟
ماه-آسمون-یخ-شن و ماسه-آتیش-جاده-آب
3- تو کدومش منو با خودت شریک میکنی؟
قهوه-چای-کاپوچینو-شیر-آبمیوه
برایه جواب به ادامه مطلب برو:
ادامه مطلب


عقربه های زمان به کندی می گذرند ،
شاید می خواهند فرصتم را دوچندان کنند،
اما حتی یاسمن ها نیز این را می دانند
که کاری از دست من ساخته نیست
وتنها در کنج خلوت این اتاق ،
من و ماندم و تجسم یک رؤیا ،
من ماندم و اشک های التماس ،
من ماندم و دست هایی به
سوی آسمان بی کران هستی .
صدایش می کنم و صدایی نمی شنوم ،
کلامش را می خوانم و خوانده نمی شوم،
به خاک می افتم و اعتنایی نمی بینم ،
اما این بار قسمت می دهم
به پاکی و قداست فرشتگانت،
اگر گاهی آنی نبودم که می خواستی
دریایی از ندامت و حسرتم را بپذیر.


یک دنیا حرف برای تو دارم ،
یک دنیا پر از حرفهای نگفته،
یک دنیا پر از بغض های نشکفته.
با منی ، هر جا و اینک آمده ام
تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای
دلتنگی ام باشی!
دلم به وسعت یک آسمان
تیره غمگین است .
صدایی نیست ،
مأوایی نیست ،
حتی سایبان روزهای دلتنگی
نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.
من آمده ام! اینجا ، کنار
دلواپسی های شبانه ات،
کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،
اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...
دلم گرفته،
دلم سخت در سینه گرفته،
با تمام وجود تو را می خوانم ؛
از تو چیزی نمی خواهم جز
دریای بی ساحل وجودت را،
جز دستهای مهربانت را،
جز نگاه آرامت را که
دیرزمانی است در سیل باد
بی وفای زمانه گم کرده ام.


روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم
اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی
فهمیدم که تو را به خدا سپردم!
هر شب حضورت را در کلبه
خیال خویش می آورم،
وجودت را با تمام هستی باقیمانده
در نهانخانه قلبم نهان می کنم ،
چشم هایم را باز نمی کنم تا
شاید بتوانم تصویرت را بر
روی پلک های بسته ام حک کنم ،
اما باز هم جای تو خالی است... .


شاید اگر جای تو بودم ؛
کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی
نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم ،
شاید اگر جای تو بودم ؛
طاقت دیدن چشم های خیره و
خسته ات را نداشتم،
شاید اگر جای تو بودم؛
بلور بغضم را با تلنگری آسان
می شکستم تا بدانی،
تا بدانی که چقدر دوستت دارم... .


پیچك دات نت قالب جدید وبلاگ |